یک کاپوچینو | کافه چی
یک کاپوچینو | کافه چی

یک کاپوچینو | کافه چی

دلم

گاهی وقتا دلم برا یه نفر تنگ میشه.

دوستتم نداره

بهم میگه دوستت نداره فقط نمی خواهد بهت بگه

چون تو ازش میپرسی چرا، فکر میکنه اگه بهت بگه ناراحت میشی و روحیت خراب میشه.





خندم میگیره، ولی بعد تو دود سیگارم گم میشم.

اینجا

گاهی وقتا انقدر مزحک میشه که فقط میشه بهش خندید، اینکه تو برا همه پروژه بنویسی بعد پروژه خودتو نتونی سرساعت بفرستی.

این که یه چیزی هست به اسم قابلیت اطمینان که نسبت به یه سری چیزا اینجا خیلی خیلی پایینه نباید روشون زیاد حساب کرد چه برسه به اطمینان، شاید این خاصیت اینجاست "جهان سوم" .

مامان

همیشه تو همه چی رو آروم کردی، حتی فکر کردن به لحظه نبودنت

پشت می لرزونه ...

صدا

قدم زدن روی برف تازه، روی کریستال های خرد شده

صدای، خرچ خرچ!

آج پوتین و برف،  صدای سکوت شهر سرد من

صدای تنهایی

من

جوابش خیلی ساده است، تو منو دوست داری ؟

گریه

شالگردنمو تا روی لب هام کشیده بودم بالا ساعت 8 شب حوالی اتوبان ناکجا آباد که هر صد سال یه بار گذرم بهش می افته از جنوب غرب به شمال شرق می رفتم. داشتم به مشکلاتم فکر می کردم و غوطه ور تو دنیای سردرگم خودم، که دیدم یه مرد نشسته تو تاریکی پشت به ماشین های در حال گذر به ادمای که دارن رد میشن داره بلند بلند گریه می کنه و هق هق میکنه چند قدم اون ورتر یه ماشین بود که یه زن سرشو تکه داده بود به شیشه و داشت آروم گریه میکرد...
احتمالا مشکلشون خیلی بزرگتر از مشکلات من بود که زن و مرد این جوری بریده بودن و زده بودن تو خط گریه .

دوس داشتن

خیلی وقته دیگه کسی رو دوس ندارم فقط دلم میسوزه براشون.





II

الان زندگیم این جوری شده که صبح که از خواب پا میشم نمی دونم ناهار و شام رو پیش کیام و با کی می خورم.

+زمستان

یه نفر

گاهی وقتا باید یه نفر پیدا بشه بهم بگه تو "هیچی نیستی" زیادی خودتو دس بالا گرفتی.

خیلی ساده

دوباره رفتم بیرون که بارش برف رو تو نور زرد حیاط نگاه کنم، ولی دیگه برف نمی اومد. باید همون نیم ساعت پیش که اومده بودم بیرون یه دل سیر نگا(ه)ش میکردم اما سردم شده بود برگشته بودم تو خونه!

گاهی وقتا فرصت هامون رو خیلی ساده از دست میدیم.

کلاه کاپشن

صدای طق طق دونه های بارون روی کلاه کاپشن سفیدم  سکوت بی انتهای شب حوالی اتوبان اکجاآباد، باعث بفهمم کلاه کاپشنم صدای بارون رو خیلی قشنگتر می کنه.

چرا تا الان متوجه نشده بودم

تلخی لعنتی

از اینکه به یکی الکی امید بدم حس بدی بهم دست میده، این تلخی لعنتی واقعیه و اسمش زندگیه

هر وقت تونستی باهاش کنار بیایی میشه یه راهی برا بهتر شدنش پیدا کرد ولی تا قبل از اون هیچ امیدی به بهتر شدن و تغیر توش نیس!

باورش کن که بشه به تغییرش فکر کرد، کمک کرد برا ساختن لحظه اونم نه تو فردا همین لحظه

یادتو

نمی دونم اول بارون می آد بعد یاد تو می افتم یا اول یاد تو می افتم بعد بارون می آد.

تو و بارون یه معنی رو دارید برام

فیلم

انگار دیگه زندگی من نیست، بیشتر شبیه یه فیلم سینمایی شده که هیچ کس حوصله تا آخر نگاه کردنش رو نداره.

دروغ

به صورت معصومت نمی خوره اهل دروغ باشی ولی اگه همه حرفات هم دروغ باشه، خوبه بازم دروغ بگو بهم.

خریدار

تا حالا آدم نفروختم ولی خیلی ها رو خریدم.

تموم شد

انگار دنیا تو اون لحظه تموم شد.

دل تنگی

چقدر دلم برای اون تابستون تنگ شده

یک ناکجاآباد و تمام تو 

بهت نگفتم ولی عاشق اون صبح های بودم که موهای عسلیت و دم اسبی می بستی و شروع می کردی صدا زدن اسمم رو "پرهام" ... "پرهام پاشو الان هوا گرم میشه دیگه نمیشه بریم بدویم ها"

"پرهام پاشو دیگه"... "پرهام".


بعد میرفتیم و رو شن های ساحل میدویدیم.


پرهام skyfall

نوشته های جدید، گذر زمان

گذر زمان، زندگی من

زندگی من

پرهام

این اولین پست وبلاگمه پس زیاد طولانی نیس.



+پرهام:

یکی از قدیمی ترین اسم های پارسی به معنی فرشته خوبی است.
همچنین به معنی پیر همه (پدر همه) می باشد.
نام پارسی و کهن یکی از پیامبران اوللعزم است، قبل از آنکه بانام "حضرت ابراهیم" از طریق قرآن به ایرانیان معرفی گردد.
معادل عبری آن آبراهام می باشد.
پرهام . (اِخ ) نامی است پارسی باستانی (کذا) و معرب آن ابراهیم است . (برهان قاطع).
ازاشخاص مهم و بسیار ثروتمند در زمان بهرام گور می باشد. 

سرد و از دهن افتاده

تو 17 سالگی که یه کتابو می خونی یه حسی بهش داری

تو 19 سالگی یه حس دیگه نسبت به همون کتاب داری

تو 21 سالگی ...

تو 25 سالگی یه حس کاملا متفاوت نسبت به قبل و اون کتاب داری، کتابه همونه تو هم همونی فقط معلوم نیس چرا این جوری داری نگاهش می کنی ...