که جرائتشو نداشتی تا حالا
گوش بقیه رو کر کنه
تو می ایی
آذر میشود
باران می بارد
عاشقت می شوم
بهمن میشود
شب ها صبح نمیشوند
دستت را می گیرم
اردیبهشت میشود
بهارنارنج در کوچه ها می بارد
میبوسمت
مرداد میشود
اتش می بارد
زمین ارام میگیرد
نتونه باهات رقابت کنه
و تو نیستی
پس کجای یه این همه دویدن و یه قرون رو دو تومن کردن ها
تویی
پس کجای یه این همه صبح و شب ، چپ وراست کردن های خیابون ها تویی
پس کجای یه این زندگی قراره تو باشی
+ دیشب باهات رقصیدم ولی ...
جرئت تصمیم گرفتم داشته باش
باشد و دلم برای تو تنگ نشود
دلم می خواهد از صبح تا شب باهات خیابونا رو قدم برنم
دلم می خواهد از شب تا صبح به حرفات گوش بدم
دلم می خواهد عاشقت نمی شدم