اخرین جمعه سال ، ساعاتی در بهشت
مقصد اخر هر ادمی
پدر پزرگ ها ، مادر بزرگ ها، عمه خانم و ...
برام مثل این می مونه که رفته باشم خونه شون ولی اونها فقط دارن از پشت سنگ های بزرگ سیاه نگام می کنن ،جواب م رو نمی دن .
خاطرات و عکس ها
لبخند مهربون مادربزرگ
نگاه پر معنای پدربزرگ
نمی دونم فکر کردن به اینکه اخرش می خوام برم تو "یه وجب جا" زیر کلی خاک، هم اروم م می کنه هم پریشون .
پ.ن:
قطعه های قدیمی بهشت زهرا یه حس عجیبی توش هست، نمی دونم چیه ولی حس واقعا عجیبیه . هم از شون می ترسم هم برام جالبن
قبر های که مدت هاست کسی بالای سرشون گریه نکرده.