یک کاپوچینو | کافه چی
یک کاپوچینو | کافه چی

یک کاپوچینو | کافه چی

بدون اشک چشمات


"مرد زمینی"  پزشکی قانونی هم نمی دانست که تو باز هم کفش های پاشه بلندت را پوشیده بودی و من نگران از افتادن تو روی زمین

از چشمانت افتادم
به باد کولی هم بگو چیزی رو با خودش نبره همه رو می خوام برای شب های بدون "تو"

بگو پاییز می مانم تا تو یک بار دیگر بدنیا ایی ولی این بار بدون اشک و برای "من"