یک کاپوچینو | کافه چی
یک کاپوچینو | کافه چی

یک کاپوچینو | کافه چی

memory

در گوشم گفت "حسینا"

چرخیدم سمتش که ... ، یه دفعه بلند شد وایساد نگاهم کرد نمی دونم چقدر طول کشید ولی انگار دنیا تموم شده بود.

آره رفته بودم اونجا که دنیا تموم میشه و افسانه ها شروع می شن.

شاهزاده خانم دستشو زده بود به کمرش و نگاه می کرد، گفت:

-" حسینا !؟ ...مثل دزدا اومدی به نظر بازی ... چرا چیزی نمی گی ... حسینا !؟"

گفتم من یا تو

- "چی!؟ خوبی"

آره خوبم... نه ... نمی دونم. چرا پاشدی یه دفعه !؟

-"خدافظ"


+خاطره .

+وبلاگم خوب شده ؟